محل تبلیغات شما

 * گفت وگو - گامي به سوي عدالت
دكتر ناصر كاتوزيان - محمدحسين ساكت
ارديبهشت ۱۳۸۴

دو چيز روح را به شگفتي و ستايش وا ميدارد و هر چه بينديشي، آن شگفتي و ستايش نيز فزوني مييابد: آسمان پر ستاره اي كه بر بالاي سرما جاي گرفته و قانون اخلاقي كه در دل ما نهاده شده است. كانت

ــ محمد حسين ساكت: جناب استاد لطفا براي شروع كمي ازشرح حالتان براي ما بفرماييد.
ــ دكتر ناصر كاتوزيان: در دوم ارديبهشت ماه ۱۳۱۰ در تهران به دنيا آمدم. محله زندگي ما خيابان ري، كوچه دردار بود. در خانه اي متولد شدم كه، متاسفانه، آن را خراب كرده اند.كودكي من نيز تقريبا مثل كودكي ديگران گذشت و چيز قابل ذكري به خاطرم نمي آيد كه به عنوان شاخصه آن دوران عنوان كنم.

براي تحصيل به دبستان اقبال ميرفتم; انتهاي خيابان آبشار در محله دروازه دولاب (اين دبستان هنوز هم بر جاي خودش باقي است). اگر بخواهم خاطره اي از آن ايام ذكر كنم بايد بگويم كه در محله ما جوان ها دوست داشتند هرچه بيشتر ابراز قدرت نمايند و حريف بطلبند و غالبا با همديگر دعوا ميكردند و قهرا من هم از كتك خوردنها بي نصيب نمي ماندم!

جو و فضاي غالب اين محيط موجب شد كه من در يكي از تابستانها با سماجت تمام به ورزش بپردازم. اين روحيه ورزشكاري، هنوز هم در من باقي مانده است. به مرور اين فكر به ذهنم چيره شد كه اگر بخواهم سالم زندگي كنم بايد قوي” باشم.

استادم، مرحوم سنگلجي، ميگفت: براي انسان يك سانتي متر شاخ بهتر از سه متر دم است! و من در طول زندگي اين گفته طنز مرحوم سنگلجي را كاملا احساس كردم و به اين نتيجه رسيدم كه آدميزاد در هر محيطي كه زندگي ميكند بايد قوي باشد، حالا اگر در محيط دانشمندان قرار گرفت بايد سلطه خودش را از نظر عقلي و علمي ثابت نمايد و اگر در محيط اشخاصي كه اهل دعوا و نزاع هستند قرار بگيرد بايد بتواند خود را در آن جمع حفظ كند. غريزه صيانت نفس چيزي استكه هرگز نميتوان آن را انكار كرد.

وقتي در دوره دبيرستان (دبيرستان علميه) درسميخواندم دروس فيزيك و رياضي من قوي تر از ديگر درسها بود. به طوري كه يك بار در مسابقه جبر دبيرستانهاي تهران من نفر اول شدم. چند بار نيز مسائلي را كه در هندسه به مسابقه گذاشته ميشد، حل كردم. تا كلاس پنجم را در رشته علميخواندم اما، به پيشنهاد مرحوم حاج عظيمي ـ كه بعدها رئيس تربيت بدني شد ـ ششم را در رشته ادبي خواندم.

در دورانتحصيل در دبيرستان هم رئيس انجمن ورزش بودم و هم رئيسانجمن موسيقي. آن سال در رشته ادبي نيز شاگرد اول شدم و مدال درجه دوم علمي را به همين مناسبت به من دادند (۱۳۲۷). البته بايد بگويم كه در موسيقي، من ساز به خصوصي نميزدم، اما به رديف هاي ايراني تسلط داشتم و آنها را ميشناختم. اما برخي از همكلاسي هاي من هم اكنون در موسيقي اشخاص سرشناسي هستند: مثلا مهندس همايون خرم عضو انجمني بود كه من سرپرست آن بودم و ايرج در آنجا خواننده، و ناصر ملكمطيعي كاراكتر، و دكتر بهمن نياكان نوازنده ويلن هم عضو اين انجمن بود.

در مجموع در دبيرستان علميه فعاليتهاي خارج از برنامه باعث جلب توجه معلمين و مدير مدرسه ميشد. از همين رو اصرار كردند كه من در همان دبيرستان بمانم و رشته ادبي بخوانم. در اينجا لازم ميدانم از معلم عارف خودم مرحوم ميرافضلي كه به مثنوي بسيار علاقه داشت و درس عربي را به صورت تجزيه و تركيب نهجالبلاغه براي ما ميگفت، ياد كنم.

ايشان وقتي وارد كلاس ميشد دو بيت از مثنوي را با صداي شكسته و لرزان ميخواند و بچه ها بي نهايت براي اين پيرمرد احترام قائل بودند و مطلقا در كلاسش لودگي و شيطنت نميكردند. بي گمان اولين جرقه هاي عرفان و فلسفه توسط ايشان در ذهن و ضمير من روشن شد. مرحوم ميرافضلي
قطعه اي از نهج البلاغه را سر كلاس مينوشت و بعد آن را معني و تجزيه و تركيب ميكرد و صرف و نحو را به اين طريق به ما مي اموخت.

پدرم اصرار داشت كه من وارد دانشكده حقوق شوم و رشته علوم سياسي بخوانم و در وزارت خارجه مشغول به كارشوم. من هم بر اثر همين تمايل او وارد دانشكده حقوق شدم، اما دانشجوي سال دوم بودم كه، متاسفانه، پدرم فوت كرد. آن روزها در وزارت خارجه كساني را كه آشنا يا قوم و خويشي در آنجا داشتند مي پذيرفتند و غالبا ورود افراد متفرقه ـ حالا هر چه قدر هم كه لياقت و شايستگي داشته باشند ـ دشوار بود. از همينرو، تصميم گرفتم كه به رشته قضايي بروم.

در رشته قضايي چون مغزم به رياضيات و استدلال بيشتر توجه داشت تا به مسائلي كه ميبايد حفظ ميشد”، توفيق بيشتري پيداكردم و در دانشكده حقوق دوباره صاحب رتبه اول شدم. در همين زمان قرار شد كه محصلين برتر ايراني را براي ادامه تحصيل به خارج بفرستند (۱۳۳۰). در آن دوران، مرحوم دكترمصدق به عنوان نخست وزيري بسيار محبوب كه در دل غالب مردم و عمدتا جوان ها جاي خاصي داشت، بر سر كار بود و شاه هم با مصدق سر ستيز داشت.

روزي كه قرار بود شاه به من مدال درجه يك علمي بدهد، به عنوان اعتراض به رفتار شاه نسبت به مصدق، در آن جلسه اهداي مدال حاضر نشدم، و همين باعث شد كه بورس تحصيلي را حذف نمايند و من از تحصيل در خارج محروم شوم.

در دوره ليسانس، كشش فوق العاده اي به فرهنگ اسلامي پيدا كردم، به طوري كه ورقه امتحاني اصول مرا كه مرحوم استاد محمود شهابي ملاحظه كرد، از اين كه دانشجويي از تمام كتب فقها و اصوليين شاهد و مثال مي اورد و ادله و براهين براي اثبات موضوع ذكر ميكند، بسيار متعجب شد. پس از آن، ورقه مرا مهر و موم كردند و گفتند كه آن را به قم مي فرستيم تا آقايان مراجع و طلاب ببينند كه ما در دانشكده حقوق چه جور دانشجوياني داريم.

ــ از استاداني كه در دانشگاه بر شما اثر علمي و اخلاقي داشتند، شمه اي بفرماييد؟
ــ از جمله استاداني كه در دانشكده حقوق تاثير بسزايي بر من داشتند ميبايد در درجه اول از مرحوم استاد محمد سنگلجي ياد كنم. ايشان به نوعي هم ذوق فقهي را در من بيدار نمودند و هم ذوق عرفاني را. من هم در درسهاي مثنوي و هم در ديگر درسهاي ايشان در خارج از كلاس حاضر ميشدم و استفاده ميكردم. به ويژه منش عرفاني و بي پيرايه اي كه ايشان داشت در من ذوقي اخلاقي ايجاد كرد.

همه جوانها آرزوهايي در سر دارند، مثلا عده اي دوست دارند كه ثروتمند بشوند، و بعضي دلشان ميخواهد كه قدرتمند بشوند، ولي من بر اثر تشويق مرحوم سنگلجي و سايراستادانم، اين آرزو در دلم بود كه يك نويسنده” بشوم، و دررشته اي كه كار ميكنم ابتكاري داشته باشم. اين داعيه پيوسته در وجود من بوده و هست.

به همين جهت پس از اين كه ليسانسم را گرفتم به فاصله كوتاهي شروع كردم به نوشتن. ازتاريخي كه از تحصيل فارغ شدم، يعني از سال ۱۳۳۱ تا تاريخ شروع به نوشتن رساله وصيت، شايد يك يا دو ماه بيشتر طول نكشيد.

مرحوم دكتر سيدحسن امامي، ديگر استادي بود كه بسيار بر من تاثير گذاشت. بلند نظري و ديده باز ايشان از جمله صفات پسنديده اي بود كه بسيار به چشم مي امد و جلب نظرميكرد. دكتر امامي قانون مدني را از روي كتاب منصور السلطنه عدل ميخواند و براي ما توضيح ميداد و مطالبي را نيزخودش بر مواد آن كتاب اضافه ميكرد و به ما درس ميگفت.

نه تنها نحوه درس دادن ايشان بسيار جالب بود، بلكه عميقا دلسوز دانشجويان در همه امور نيز بود. چرا كه دائم در راهرو با دانشجويان صحبت ميكردند و به درد دل آنها گوش فرا ميدادند و در صدد رفع مشكل و مساله برمي آمدند. همه اين خصوصيات براي جواني نوخاسته الگو” بود. من توان يك استاد را در حل مشكلات اجتماعي دانشجويان ندارم. وليپيوسته در جستجوي آنم كه محققي” را در گوشه اي پيدا كنم و تشويق نمايم تا روشنتر و راحتتر به راه تحقيق ادامه دهد، زيرا مي ديدم كه تشويق مرحوم سنگلجي و مرحوم امامي و سايراستادان در ما بسيار موثر واقع ميشد.

در مورد مرحوم استاد شهابي بايد بگويم كه ايشان به واقع ”مجسمه تقوا و علم” بود. اما ساير استادان تاثير چنداني بر من و ديگر دانشجويان نداشتند. مثلا دكتر مصباحزاده (رئيسرومه كيهان) استاد حقوق جزائي ما بود كه ما شايد در طول سال حدود دو يا سه بار ايشان را ديديم و آن دو سه بار هم با عجله و شكسته بسته چيزهايي گفت و رفت.

البته قصد من بدگويي از ايشان نيست، بلكه ميخواهم بگويم كه همان طوريكه مرحوم سنگلجي و امامي و شهابي تمام وقت و تماما در خدمت دانشجو بودند و بسيار هم بر دانشجويان تاثير داشتند، در مقابل بودند كساني كه دانشجو كمترين تاثيري نمي توانست از آنها بگيرد.

ــ درباره برداشت خود از وضع حقوق ايران توضيح بيشتري بفرماييد.
ــ از همان دوران دانشجويي دريافته بودم كه حقوق” در كشور ما وضعي قابل انتقاد دارد، هم از حيث صورت و هم ازحيث سيرت. از حيث صورت داراي اين عيب بود كه تمام نوشته هاي حقوقي ما مملو بود از عبارات قلمبه آميخته با الفاظ عربي آب نكشيده كه اشخاص عادي از آن هيچ سر در نمي آورد. البته، مرحوم دكتر امامي تا اندازه اي اينساده نويسي را در حقوق ما مرسوم ساخت.

ولي من تصميم گرفتم كه تا حدود زيادي ادبيات را در نوشته هاي حقوقي دخالت بدهم. زيرا معتقدم هيچ دليلي وجود ندارد كه چون ما حقوقدان هستيم نبايد هيچ ظرافتي در شيوه بيان خود داشته باشيم، و يا طوري بنويسيم كه چند غلط دستوري و چندين لغت و عبارت عربي هم توي آن گنجانده شده باشد و در مجموع نثر حقوقي ما طوري نوشته شود كه ديگران قادر به فهم آن نباشند. چه بهتر كه ما هم از ضرب المثلهاي فارسي استفاده كنيم و از شعر فارسي شاهد بياوريم و مطالبي را كه مطرح ميسازيم، بيشتر جنبه انساني داشته باشد تا بلاغتهاي متروك و مطرود.

مقارن همان ايام، همپاي عرفاني كه مرحوم سنگلجي در من مي دميد مرا هدايت كرد تا در بند الفاظ و عبارات و منطق نباشم. ساليان دراز منطق بر انسان حكومت كرد. منطق صوري ما را به هر جا كه مي خواست ميبرد و حالا چرخه تاريخ عوض شده. لذا دوراني فرا رسيده كه ما بايد سوار بر منطق باشيم و از منطق، كه صرفا ابزاري بيش نيست، براي كشاندن قواعد به سوي عدالت استفاده كنيم.

بدين ترتيب عشق به عدالت ـ كه بعدها من خودم را دربسياري از مقالاتم سرباز عدالت” ناميدم ـ در من تقويت شد. اگر كسي نوشته هاي مرا در دوراني كه وارد دادگستري شدم با سالهاي اخير مقايسه كند، در مييابد كه چه اندازه تفاوت دارد.

من در آن روز كسي بودم كه ميخواستم تنها به قانون احترام بگذارم و اراده قانون گذار را اجرا نمايم، ولي امروز بيشتر در صدد آن هستم كه از قانون به عنوان ابزاري» براي رسيدن به عدالت استفاده نمايم. اين تغيير جهت و تغيير فكر در نوشته هاي من كاملا محسوس است. به همين دليل سبك وشيوه جديدي را، هم در ارائه مطالب و هم در ماهيت آنها انتخاب كردم كه مورد استقبال دانشجويان قرار گرفت، هر چند كه ابتدا با مخالفت هاي شديدي مواجه شدم.

قبل از هر اقدام قانونی مشورت کنیم.

عضو کانال ما در تلگرام شوید.

امام علی(ع) واصول قضاوت

كه ,هم ,مرحوم ,اي ,ايشان ,بسيار ,را در ,كه در ,را به ,بود كه ,دانشكده حقوق ,تشويق مرحوم سنگلجي

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها